خاطرات پدرم ( 1)
پدرم همیشه از لذت غذاهایی که در سالهای جوانی میخورده تعریف میکند و طوری از رنگ وبو و خوشمزگی انها میگوید که ما دهانمان آب میفتد اما مادر در این مواقع سگرمه هایش هم میرود و با اوقات تلخی دنباله صحبت را میگیرد که : بله خوب با گوشتهای سالم وارزان ان دوره زمونه و با روغن حیوانی خوش طعم و یا کره آب شده معلومه که غذا باید خوشمزه باشد. برنج را که میگذاشتی دم بکشه بوی خوشش صد متر انطرفتر هر کسی را به اشتها میاورد تو از اون مواد قدیمی بخر بیار غذای اندوره زمانه را تحویل بگیر , اگر تونستی یکذره از اون روغن حیوانیها پیدا کنی من اسمم را عوض میکنم ( ات گئتیمئه میش کوفته ایستئمه گوراخ کیشی!).
از پدر راجع به چکونگی رواج روغن نباتی
بین مردم میپرسم.میگوید از همان زمان جوانی ما روغن نباتی با مارک های مختلف
مثل شاه پسند, اطلس , قو و با تبلیغات فراوان و جایزه های چشمگیر وارد بازار شد اما چون با ذائقه مردم جور در نمیامد کسی نمیخرید و استفاده نمیکرد حتی بین مردم پیچیده بود که خوردن آن باعث زوال عقل میشود و مردم هم کسر شان خود میدانستند از روغن نباتی استفاده بکنند و شاید هم از زوال عقل میترسیدند!
اما بهر حال با گذشت زمان کم کم روغن نباتی شاید به علت قیمت ارزانش و کمیابی روغن حیوانی جایش را بین مردم باز کرد و انهایی که برای بار اول از آن استفاده کردند با افتخار در قهوه خانه ها و مهمانیها و مراسم از عدم زوال عقلشان سخن گفتند و دستشان را بر کله شان زدند که " ببینید ; عقلمان سر جایش است ! "
از پدر پرسیدم پس اون شایعه نادرست بود دیگه , همونی که میگفت روغن نباتی عقل را زایل میکند؟
پدر خندبد و گفت : نه ،متاسفانه درست بود.. وقتی تعجب منو دید ادامه داد : البته بر خلاف تصور در دو سه روزاول اثرنکرد اما همه شاهدیم که سی سالی طول کشید که عقلها را زایل کند! دور و بر خودت را نگاه کن ! چند تا آدم درست حسابی که عقلش سر جایش باشد میتونی ببینی ؟!