چه آرامشی!!
جلوی درب استادیوم فوتبال ماموران چند لایه ایستاده اند و همه را کامل میگردند، ورود هرچیزی بجز موبایل و دسته کلید و کیف پول ممنوع است، فندک ، سیگار ، یک برگ روزنامه ، میوه ، بطری آب و نوشابه و ..نباید وارد استادیوم شود.کلاه لبه داری که بر سر دارم از سرم برمیدارند و داخلش را نگاه میکنند ، بعید نیست بعضیها داخل کلاهشان مواد ممنوعه وارد استادیوم کرده باشند. بعد از گشتن من و رد شدنم از هفت خوان ، نوبت پسرم است حتی نمیگذارند دقایقی منتظرش باشم .میگویند تو برو اینهم میاید من اما پا به پا میکنم. مامور از جیب پسرم مداد فشاری نو و مصرف نشده ای که چند روز قبل حدود بیست هزار تومان خریده در میاورد و میندازد داخل سطلی که درکنار پایش قرار داده است. برمیگردم: آقا مگر مداد فشاری قدغن است ؟ جواب میدهد : البته که قدغن است هر چیز نوک تیزی قدغن است.از ما اصرار از آنها انکار ، میرویم پیش یکدرجه بالاترشان ، مدادفشاری را پس گرفته ام اما در بازدید مجدد از جیب پیراهن من قرص فشار خون (لوزار25) در میاورند با این توضیح که قرص هم ممنوع است! میگم ای بابا ، اینکه شیشه نیست ، مسکن نیست ، آرامبخش نیست ...قرص فشارخون است . طرف میگوید اینکه بدتر شد کسی که فشارخون دارد اصلا نباید بیاید استادیوم ! دارم فکر میکنم که ازین به بعد برای تماشای یک بازی (!) فوتبال بایستی گواهی پزشک ، کارت بیمه و 6 قطعه عکس 6×4 و تاییدیه های دیگر تحویل اینها بدهیم تا بتوانیم وارد استادیوم شویم . در همان حالی که دارم قرص فشار را میندازم داخل سطل اشغال پشت سریم را میبینم که بچه سه ساله ای بغلش هست. ازش میپرسند که پسر است یا دختر ؟ مرد راحت و با لبخند جواب میدهد : دخترم است و گونه بچه اش را میبوسد. مامور میگوید دختر ممنوع است. مرد تعجب میکند : ولی این سه سالش است ؟! مامور جواب میدهد که سه سال که سهله اگر سه روزه هم باشد نمیتواند برود داخل.... همه ما با همچه مشکلاتی و با اعصاب خورد و گلایه و درگیری و ناراحتی وارد محوطه استادیوم میشویم در همان محوطه وسیع همان ماموران سه چای ساز بزرگ گذاشته اند و یک پلاکارد بزرگ بالای سرشان زده اند " چای صلواتی" و دارند در لیوانهای یکبار مصرف ویژه خوردن آب ، چای مفت پخش میکنند . همانهایی که با این مشکلات وارد استادیوم میشوند چنان برای خوردن چای مفت خیز برمیدارند و از سر و کله هم بالا میروند که کم مانده است عده ای زیر دست و پا بمانند و تلف شوند!.....با این وضعیت میرویم روی سکوهای سیمانی که صندلیهایش را کنده اند ولی میخ های نوک تیزش باقی مانده است قرار میگیریم... همه دارند شعار میدهند : ترکی ، فغانی تو انگل داورانی!........یک جمعه و یک فوتبال و یک پلاکارد با شعار " بازی جوانمردانه" فوتبال شروع میشود اما بازی روی سکوها از بازی داخل زمین چمن دیدنی تر است سکوها را تماشا میکنیم !
- ۹۴/۰۷/۱۰