خاطرات کلاسهای « زنده یاد عزیز حسینی » در دبیرستان فردوسی
تبریز ( 2 - ادامه بخش 1)
...............................................................................
وقتی کلاس آرام شد عزیز آقا رفت پای تابلو و گچ را بر داشت و بخشی
از درس را که در واقع طرز رسم خط عمود بر صفحه از نقطه خارج صفحه
بود بیان کرد و دو تا مثال هم نوشت و حلّ کرد.همه اینکارش ده دقیقه
بیشتر طول نکشید. گچ را گذاشت سرجاش و دستاش را پاک کرد و اومد
جلوتر . شاید چون من جلسه اولم بود که سر کلاسش بودم تعجب کردم که
حالا بقیه وقت کلاس را قرار است چکار کنیم. عزیز آقا پرسید : متوجه شدید؟
کسی که اشکالی ندارد ؟ هیچ کس اشکالی نداشت و اگر هم داشت کتمان
میکرد. اشکال داشتن مترادف رفتن پای تخته سیاه بود و کسی همچو جرئتی
نداشت، حتی اون هیکلدارها و سبیل کلفتهای لژ نشین کلاس که همگی در
ردیفهای آخر سنگر گرفته بودند و با چیدن صندلیهای بهم چسبیده راه عزیزآقا
را به سنگرشان بسته بودند.
آقای حسینی که دید کسی اشکالی ندارد ، گفت : پس دفترها را باز کنید
بلافاصله دفترهای بزرگ با صفحات بدون خط جلوی همه باز شده بود.
در کلاس ایشان سرعت انجام کارها بسیار بالا بود. هرگونه سستی و تنبلی
چه درسی چه غیر درسی عواقب شدیدی داشت.
استاد فرمود پاره خطی به طول 7 سانتی متر رسم کنید .من منتظر بودم
ایشان ادامه سوال را بگویند امّا گویا ایشان با این پاره خط کار داشتند.
آمدند بالای سر یکی از معدود بچه هایی که در ردیف جلو نشسته بود .
فکر میکنم صدای قلبش را هنوز هم که هنوز هست دارم میشنوم یکنفر با من
فاصله داشت. عزیز آقا کمی روی دفترش خم شد و پرسید: این پاره خط چند
سانته؟ همکلاسی گفت: آقا آقا هههههفت سانتیمممتره ! آقای حسینی
دستش را که توی جیبش بود در آورد و انگشتش را گذاشت روی پاره خط
و گفت خط کش را بذار ببینم . دوست ما اینکار را انجام داد . عزیز آقا پرسید
بخوان ببینم چقدر شد؟ پسره در حالیکه کله اش را عقب عقب میبرد گفت
6 سانتیمتر و 8 میلی متر. ..شترق !! من که بیخیال داشتم گوش میدادم
نیم متری بالا پریدم و صدای بلند و عصبانی عزیز آقا بود که بعد از سیلی
بر سر و کله دوست ما میبارید : خجالت نمیکشی ، شرم نمیکنی مثلا
محصل کلاس دوازدهم دبیرستان فردوسی هستی! هیکل بزرگ کردی!
حتما هم نمره هندسه پارسالت بیسته ؟ خاک تو سر معلمی که تو از زیر
دستش آمدی کلاس بالاتر! حالا از آقا بپرسند فردا میخواهی چکاره بشی
میگه مهندس ! خاک بر سر مملکتی که تو مهندسش باشی . پاره خط
نمینونه بکشه !! ... همانطور که عزیز آقا داشت داد میکشید همه کلاس
داشتند پاره خط های خودشان را درست میکردند و تمام پاک کن ها در حال
فعالیت بودند.کم کم داشت دوزاریم میفتاد که دلیل خلوت بودن ردیف های
اول چیست و پاک کن را چرا باید به همراه داشته باشیم!
خلاصه کلام در آن جلسه ما یاد گرفتیم که یک پاره خط بطول 7 سانتیمتر
را چگونه میشود کشید ( یعنی مثل یک ریاضیدان کشید نه مثل نقاش )
بقیه در بخش 3
- ۹۳/۰۹/۲۱