زمان گچیر افق لرده توز قالیر......کروان کیمی اوزاقلاردا توز سالیر
دومان گلیر یورکلری چولقالیر
یورک دییر زمان گئچمه ، آمان دور.....گئچنلرده گوزوم وار بیر دایان ،دور
( زمان به تندی میگذرد و مثل کاروانی میماند که درافقهای دور ردّی از گرد
و خاک بر جا گذاشته است و آن گرد وغبار گذشت زمان مثل غبار و مهی
قلبها را میپوشاند....قلبم التماس میکند که « زمان » نرو دستم به دامنت،
در گذشته ها چشم دارم ، خاطره و عشق دارم ، کمی درنگ کن ، به ایست!)
ترجمه « حیدر بابایه سلام » شهریار خیلی سخت است . از معنی نویسی
الکن خود شرمنده ام خواستم دوستان فارس زبان کمی در جریان شعر شهریار
قرار گیرند. اهالی ادبیات به بزرگواریشان ببخشند.