در روزهای انقلاب که هر روزاین کتابفروشی
و آن کتابفروشی را سر میزدیم و سرک میکشیدیم و بازارچه کتاب تبریز پاتوقمان بود و هر روز یکی دو تا کتاب مشهور به جلد سفید( آنروزها اکثر کتابهای ممنوعه زمان شاه با جلد سفید و بدون عنوان چاپ میشد)
زیر بغلمان میزدیم و خوشحال و خندان به خانه باز میگشتیم با یکنفر نویسنده کودکان
آشنا شدم به اسم " پورقاسمیان " که ما ابوالقاسم صدایش میکردیم. ابوالقاسم چند کتاب برای بچه ها نوشته بود و یک کتابفروشی در بازارچه مستقیمی تبریز داشت که اکثر روزهای پورشور انقلاب محلی
بود برای گپ و بحث دوستداران کتاب و ..
از همین کتابفروشی کتاب تازه ابوالقاسم را خریدم که اسمش بود : مرد کوچک گجیل
امروز که عکس زیر را در یکی از صفحات دیدم یاد مرد کوچک گجیل افتادم و یاد ابوالقاسم. که نمیدانم چه شد کجا رفت و چه بر سرش آمد. از 57 به بعد هیچ خبری ازابوالقاسم نشد بازارچه مستقیمی تبریز هم که متعلق به کتابفروشان بود البته تغییر صنف داد.
- ۹۴/۰۳/۱۸
من هنوز هستم ومنتظر تماس وپیام های بیشترتم.