جولفالی

  • ۰
  • ۰

(اوستاسگَر)
در جلفا یک سلمانی وجود داشت که نزدیکی میدان اصلی شهر و محل توقف اتوبوس و مینی بوسهای علمدار و گرگر مغازه داشت .صاحب این مغازه را همه مردم میشناختند
اسمش ( اوستا عسگر ) بود و ما اونرا اوستاسگر صدا میکردیم و تصوری از اینکه این اسم از دو کلمه مجزا تشکیل شده نداشتیم ( از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان من اونموقع اوستاسگر را با استاندارقاطی میکردم ، روزی از روزها که قرار بود استاندار بیاید جلفا، من تصورم بر این بودکه کسی مثل سلمانی ما و شاید بلند مرتبه تر از اوستاسگر ما قرار است میهمان شهرمان شود. و این سوال دست از سرم برنمیداشت که حالا که اوستاسگر کارش را به خوبی و خوشی انجام میدهد این استاندار برای چه کاری راه افتاده از تبریز آمده شهرما و چرا این سلمانیها دست از سرمان بر نمیدارند.بطور کلی در بچگی با سلمانی و حمام مشکل داشتم و اگر دوستان تشریفات و مراسم حمام رفتن قدیم را شنیده باشند میفهمند که حمام رفتن در آن زمان مترادف با چه زجر و شکنجه ای بود)اوستاسگر ما پیرمردی بود با قدی خمیده و لاغر اندام که همیشه کت و شلوار با جلیقه میپوشید و ساعت طلایی رنگش را با زنجیرنازکی به جیب جلیقه اش وصل میکرد و کلاه لبه دار یا همان شاپو سیاه رنگی به سر میگذاشت. بسیار عبوس و کم حرف بود و من هیچوقت لبخندی بر لبش ندیدم.این پیرمرد به یاد ماندنی وقتی تیغ را از وسط نصف میکرد و در داخل وسیله ای که ما " اولگوج" میگفتیم قرار میداد و مثل چاقوی تیز در یکدست میگرفت و با دست دیگر مقداری پنبه که در آب داغ خیس کردهبود بر میداشت و میامد سراغ گلو و پشت گردن مشتری ، تا با پنبه موهای اضافی پشت سر را نرم کرده و با اولگوج آنها را صاف کند
واقعا ترسناک میشد مخصوصا وقتی که مشتری ، کودک ترسویی مثل من باشد که حتی از اسم اوستاسگر میترسیدم چه برسد از خودش 
اوستاسگر ما بجز سلمانی گری و اصلاح مو دو شغل دیگر داشت یکی از آنها کشیدن دندان یا به اصطلاح امروزی دندانپزشکی بود .او برای اینکار دو چهارپایه در مغازه اش داشت یکی کوتاه و دیگری بلند.کسی که دندان درد امانش را بریده بود مینشست روی چهار پایه کوتاه و دهانش را رو به بالا کاملا باز میکرد و اوستاسگر مخوف هم با کلبتین در دست روی چهارپایهبلندتر قرار میگرفت. مشکل کار تا جایی بودکه اوستای ما دهنه کلبتین را بر دندان دردمند مریض قفل کند دیگر کار تمام بود آنقدر مریض بدبخت را بالا و پایین میکشید
و تکان میداد و آویزان میکرد که دندان لامصب اگر داخل فولاد هم محکم شده بود
چاره ای جز تسلیم نداشت همه اینها را پدرم که یک دندانش را همین اوستاسگر بدون هیچگونه بیحسی و دارویی کشیده بود برایم تعریف کرده است آنهم موقعی که من از ترس آمپول دندانپزشکی سوسول بازی درمیاوردم!
شغل سوم اوستاسگر " دللَح لیخ" بود که در زبان ما به معنی " ختنه کردن" بکار میروداگر شغل زن آقای اوستاسگر یعنی " فاطماخانیم " را اشاره کنم که قابله گری بود وبگویم که ناف اکثریت بچه ها و جوانان و میانسالان جولفا را این فاطمه خانیم بریده بود میفهمید که این زن و شوهر چه بیمارستان مجهزی را در شهر جلفا دو نفری
اداره میکردند.

  • ۹۴/۰۲/۰۳
  • حمیدرضا مظفری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی