دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ؟
............................................................
کامیار شکیبایی عزیز ، دل پر درد و پاکی دارد ، ایشان را ازسالهای قبل میشناسم از همان روزی که همراه رضا سهیلی عزیز ، در کلاس کنکوری شرکت کردند که منهم ریاضیاتش رادرس میدادم . زیبایی درونشان ، نگاهشان به زندگی و انسانیت این دو مهربان باعث شد که رابطه معلم ، محصلی ما خیلی سریع به دوستی پایدار تبدیل شود. دوستیی که بعد از این همه سال من را از یاد آنها نبرده ،و آنها را از یاد من . هر خاطره ای که از ایندو دوست به یاد میاورم یا مطلبی از آنها میبینم آنروزهای شیرین و دلپذیر در ذهنم تداعی میشود و خوشحالم میکند. افسوس که«سالهای خوشی و روزهای شادی مثل ابرهای بهاری شتابان گذشتند »...هنوز که هنوز است یاد و خاطره و عطر نگاه عزیز ازدست رفته همه مان « خسروخان شکیبایی » گرانقدر را از مطالب و نوشته های « کامیار » میجویم و خوشحالم که جا پای عموی
باصفایش میگذارد.امروز نوشته زیبایی از کامیار دیدم خیلی عالی و بی غل و غش
نوشته بود حیفم آمد دوستان خوبم ازخواندنش محروم باشند این نوشته را اینجا میگذارم بعد میروم ازش اجازه بگیرم.........
...........
Kamyar Shakibaei
نمیدونم چرا اسم قهرمانهایِ خوبِ فیلمایِ خوب اکثراً رضاست ؟! مثل : رضا موتوری ، رضا تفنگچی ، رضا حسن مطرب و رضای خانۀ سبز ! ـ آخ خانۀ سبز ! آخ رضا ! آخ روزگارِ عاشقیّت ! ـ فیلمِ زندگیِ منحوسِ من هم یه رضا داره ! رضایی که من رو با " سامسون و لاوسون و ... " ـ نمیدونم چرا هی اسم اون سوّمی یادم میره ؟ ـ آشنا کرد ! رضایی که هی همش تو بازی بسکتبال شلنگ تخته مینداخت ! رضایی که از دوران راهنمایی تا همین الانش راهنماست ! راهی است برای خودش اصلاً ! یک جورهای عجیبی نجیبانه در زندگی جاریست ! آرام و صبور و سمج و گاهی اوقات غمگین شاید ! رضایی که دست من را میگرفت و با خودش و صدایِ خوشش میبرد و گوشه و کنارِ دنیایِ موسیقی سنتّی را نشانم میداد ! اوج میگرفت ، فرود می آمد و گاهی وقتها مخالف بود ، اکثراً هم سه گاه ! و حرف فقط یک نفر قبولش بود " علیرضای آنوفل " البتّه اونموقع ها بهش میگفتیم " اپیگلود علیرضا " ! رضا مرا با خیلی چیزها و خیلی آدم ها آشنا کرد که هرکدامشان گنده ای و کنده ای هستند برای خودشان ! برادرش یاشین ، همین علیرضا که از طریق او " آقای واعظ " را شناختیم و فرصت نشد که از نزدیک محضرش را درک کنیم ! بابک و سیامک های غول ! علی داگلاس ، اسم پسر خالۀ خوشتیپش و اون مهندس همشو پرتاپ کن یادم نیست الان و اون پسر عینکیه که یه کوچه بالاتر خونه شون بود و یک شب گفت با انگشتت باید ساعتِ دوازده و ده دقیقه رو لمس کنی ! آخ ببخشید رضا اسم کوچه تونم یادم نیست ! و چقدر بد است فراموشی !و چقدر بد است اسم کوچه ای را که بهترین روزهای نوجوانی و جوانیت را لحظه به لحظه در آن گذرانده ای فراموشت شود ولی اسمِ معشوقۀ احمقت هنوز یادت باشد ! آخ یک پسری هم بود که توی دوران خدمتش ترتیب همۀ پرستارای بیمارستان رو داده بود ! یادت میاد ؟ بگذریم ! آره همین رضا من رو با خیلی چیزها و خیلی آدمها آشنا کرد ! با " کریشنا مورتی " با استاد شجریان و بنان و نوای سحر انگیز ساز یاحقّی و فرهنگ و موسوی و عالیم قاسم اُف و لطفیار ایمانف و بولبول ! با دنیای موسیقی ، با دنیای معنویّت ، با دنیای چیزهای خوب ! یا حق رضا ، یا حق !همسن و سالیم ولی رضا همیشه از من بزرگتر بود و هست ! هم به قامت و هم به درایت ! همیشه یک قدم جلوتر بود رضا ، او کشف میکرد ، من وصل میشدم ! به اساتیدی چون یاشار جانِ بهنود ، بهرنگ جانِ تیلا ، علیرضا خانِ علیپور و هادی خانِ آذر پیرا و .... ! همیشه پدیده ها را کشف میکرد یک جورهایی شبیه وودی آلن بود ولی از او خوش تیپتر ! و محلّۀ کهن سال " حاج جبّار نایب " و " مقصودیّه " هم که سرشار از پدیده ! اصلاً تو بگو پدیده خیز !اوّلین عرق زندگیم را با او خوردم و اوّلین سیگارِ کنتِ بلندم را در کنار او کشیدم ! ـ نشسته بودیم روی نیمکتِ اتوبوسِ ایستگاهِ خیابان هفده شهریور کفری و شاکی از اعلام نتایجِ کنکورِ منحوسِ لعنتی ! نه که او سیگاریم کرده باشد نه ! بلند شدم و رفتم از سیگار فروش سر چهارراه که بهش میگفتند تیمسار یک پاکت کنت بلند گرفتم و نشستم کنارش و گیراندمش وَ کشیدم بهتش را فراموش نمیکنم و همینطور بعدها بهت امین را ـ فیلمها با هم دیدیم و ثانیه های سرشار از لذّت سیّالی را با هم گذراندیم که نمیدانستیم از دست رفتنی است و روزی مثل حال و روز امروزمان خاطره خواهد شد . هامون را دیدیم ، طوطی را ، دیوار پینگ فلوید را با مینایِ جان ، سوته دلان را نیز و.... نوبتِ عاشقی را ! نوبتِ عاشقی او زودتر فرا رسیده بود مثل همیشه که یک قدم جلوتر بود ! او عاشق شد و من هم پا به پایش عاشق ـ ذاتاً از بچّگی آدمِ عاشق پیشه ای بوده ام ، جنسم خراب است ! ـ و من از زبانِ رضا و برایِ عشقِ او شعر میسرودم بی آنکه عشقی داشته باشم که بعد ها البتّه و متاسّفانه شدم ! اگه من رو هروئینی کرده بودی خیلی بهتر از این بود که تو خط عشق و عاشقی بندازی رضا ( این چیزیه که همیشه به شوخی میگم ) آره ، رضا برای من کوزه گر بود و بی اینکه خود بداند مرا و منِ اکنون و حالایِ مرا شکل داد ! مستقیم یا غیر مستقیم ! با واسطه یا بی واسطه ! نوبتِ عاشقی را استاد مظفّری برایمان سر کلاس کنکور معرّفی کرد یا نمیدانم توی گپ و گفتهای بعد از کلاس بود شاید ! فراموشی چیز خیلی بدی است ! اصلاً فراموشی خر است ! آشنایی و درک محضر بزرگی چون استاد مظفّری هم ـ که حق بزرگی بر گردنِ خیلی از هم دوره ایهای من و نسل بعدترهایش دارند و من نتونستم این حق را درست بجا آورم ـ توسّط رضا صورت گرفت ! خیلی چیزها توسّطِ همین رضای پست فطرت صورت گرفت ! گرایش من به موسیقی ، به عکّاسی ، به هنر و .... و فقط در یک مورد از دستش شاکیم که حلالش میکنم آنهم عاشقیّت است و فقط در یک مورد بهش حسودیم شد آنهم زمانی بود که دیدم درس مثلّثات را با آن معلّم مزخرفی که داشتیم خوب درک کرده است ! آخ اؤلان ریضا ! آخ اؤلان ریضا ! دا تایپ ائلینمیرم دا چوخ سوز وار بئله ، چوخ سوز ! (دیگه نمیتونم تایپ کنم ، خیلی حرفها هست واسه گفتن ، خیلی حرف ها )
گوزلریم ظولوم ظولوم یاغیش کیمی یاغیر
آمما نه من ایسلانیرام و نه سن
بو عکیزده کی کیمی کی یاشلانمیشیخ
سققلیمده کی آغ بولوتلارا آند اؤلسون
گوروسن گالی ؟
پیس کؤکده یاشلانمیشیخ !
( چشمهایم زار زار باران میبارند / امّا نه من خیس میشوم و نه تو / مثل همین عکسی که خیسِ بارانیم / به ابرهای سپیدِ ریشم قسم / میبینی گالی ؟ / بد جوری پیر شدیم ! )
امّا با اینهمه حالا دیگر میدانم که چرا اسم آدم خوبایِ فیلمای خوب رضاست ... زادروزت خجسته رضایِ جان ! آدم خوبۀ فیلم زندگیِ من ! خوبه که هستی ، باش !دمیانِ من ، شمسِ من ! ولی دیگه نه واسه من ! واسه زهرۀ جان و دلارامِ نازنین و عمو کامیون که اسمش یادم رفت الان !آخ چقدر فراموشی بد است ! اصلاً فراموشی موشِ بدونِ پنیر است ، باید که بمیرد ! باش رفیق ! بئله باشیوا دولاننام !
.
ببخشید رضای جان به علّتِ سرعتِ اینترنت آپل.د عکس ممکن نبود ! اینه که اندکی این مثنوی تأخیر شد ! تولدت مبارک یار دبستانی من ! اگر سال دیگه این موقع زنده بودم ..... حتماً برایت دوباره باز خواهم نوشت .... دوباره باز خواهم سرود تو را سرودۀ بهار .... البته اگر زنده بوده باشم آنوقت !
- ۹۴/۰۲/۰۳