خواب که رسید کافی است جایی پیدا کنی و سرت را
تکیه بدی و پاهایت را دراز کنی ..... آخ که چه کیفی میده..
.................
در سال فارغ التحصیلی از دانشگاه فرصتی دست داد رفتم
خانه دوستم در دزفول و دوری در شهرهای زیبای آبادان و
خرمشهر و اهواز و اندیمشک و...زدم (قبل از اینکه توسط
بعثیها ویران شوند ) در برگشت چون قطارها همه پر بود و
تا چند هفته بعد هم جا نداشت مثل خیلی های دیگر بلیط
سرپا گرفتم تا مثلا در کریدور واگن ها سر پا بایستم از اندیمشک
تا تهران ! خوب شد که در ایستگاه روزنامه خریدم ، در قطار وقتی
سرپا در حالیکه ساکم را کنار گذاشته و روزنامه میخواندم چنین
به نظرم میرسید که گویا همه اطرافیان منتظر منند ! تا روزنامه را
تمام کردم ، دوستان از دستم قاپیدند البته نه برای خواندن ،
هر کس یک صفحه ای را زیرش انداخت و در همان کریدور باریک
واگن خرناسه کشید ! مدتی ایستادم و خوابیده ها را تماشا کردم
تا اینکه خواب لامصب بر من هم غلبه کرد نفهمیدم ساکم چی شد
و وسایلم را چکار کردم بین دونفر یک جای نیم متری برای خودم
جور کردم یک ورق روزنامه تشکم شد سرم را گذاشتم روی کف
سرد واگن ، اینکه کثیف است و فلا ن و بهمان یادم رفت....
و خوابیدم وقتی بیدار شدم که قطار در ایستگاه قم نگهداشته
بود چه خوابی کردم عالی.....
- ۹۳/۱۰/۳۰