جولفالی

  • ۰
  • ۰

خواب که رسید کافی است جایی پیدا کنی و سرت را
تکیه بدی و پاهایت را دراز کنی ..... آخ که چه کیفی میده..
.................
در سال فارغ التحصیلی از دانشگاه فرصتی دست داد رفتم
خانه دوستم در دزفول و دوری در شهرهای زیبای آبادان و 
خرمشهر و اهواز و اندیمشک و...زدم (قبل از اینکه توسط 
بعثیها ویران شوند ) در برگشت چون قطارها همه پر بود و
تا چند هفته بعد هم جا نداشت مثل خیلی های دیگر بلیط
سرپا گرفتم تا مثلا در کریدور واگن ها سر پا بایستم از اندیمشک
تا تهران ! خوب شد که در ایستگاه روزنامه خریدم ، در قطار وقتی
سرپا در حالیکه ساکم را کنار گذاشته و روزنامه میخواندم چنین
به نظرم میرسید که گویا همه اطرافیان منتظر منند ! تا روزنامه را
تمام کردم ، دوستان از دستم قاپیدند البته نه برای خواندن ،
هر کس یک صفحه ای را زیرش انداخت و در همان کریدور باریک
واگن خرناسه کشید ! مدتی ایستادم و خوابیده ها را تماشا کردم
تا اینکه خواب لامصب بر من هم غلبه کرد نفهمیدم ساکم چی شد
و وسایلم را چکار کردم بین دونفر یک جای نیم متری برای خودم
جور کردم یک ورق روزنامه تشکم شد سرم را گذاشتم روی کف
سرد واگن ، اینکه کثیف است و فلا ن و بهمان یادم رفت....
و خوابیدم وقتی بیدار شدم که قطار در ایستگاه قم نگهداشته
بود چه خوابی کردم عالی.....

  • ۹۳/۱۰/۳۰
  • حمیدرضا مظفری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی