جولفالی

  • ۰
  • ۰

ماجرای « بادمجان » 
............................................
تبریزی ها میدانند که ما در تبریز دو نوع بادمجان داریم ، یکی
همانی که فارسها بهش بادمجان میگویند ولی ما قره بادیمجان
(بادمجان سیاه ) میگوییم و دیگری همان گوجه فرنگی فارسهاست
که ما در تبریز از آن بعنوان قیرمیزی بادیمجان ( بادمجان قرمز) اسم
میبریم و این ماجرایی را پیش آورد که دایی ام سالها قبل برام تعریف کرد.
دایی بزرگ من ( خان داییم ) فردی باسواد ، متین ، باشخصیت است
که قبلا در ایران رییس پست و تلگراف بوده و بعد از بازنشستگی حالا در 
کانادا اقامت دارد. روزی از روزها این دایی عزیز در تهران به دیدن دوستش
که صاحب یک سوپر میوه و سبزی است میرود. صاحب مغازه که کاری در 
بانک داشته از دایی میخواهد که یکربعی در مغازه پشت پیشخوان بایستد
تا او برگردد.دایی میگه بلافاصله بعداز رفتن صاحب مغازه یک خانم جوان و 
ژیگولی وارد مغازه شد و اینور و آنور را نگاهی کرد و پرسید :ببخشید آقا ،
بادمجون دارید ؟ دایی جان با قیافه حق به جانب و متفکرانه ، شمرده جواب
داده :سیاهشو نداریم ! خانم جوان ، چشمانش گرد شد و با تعجب ادامه داد:
سیاهشو ندارید ؟! پس چه رنگشو دارید ؟! خان دایی با لبخندی بر لب و 
پیروزمندانه خم میشه و یکدونه گوجه فرنگی رسیده و بزرگ از جعبه بر میداره
و در حالیکه به خانم نشانش میده میگه : قرمزشو داریم !!
قیافه متعجب خانم جوان یکدفعه تغییر حالت میده و خشم و ناراحتی جاشو 
میگیره و پرخاشجویانه در حالی که داشته بطرف در خروجی راه میفتاده داد 
میزنه : خودتو مسخره کن مرد گنده ، از سنّ و سالش خجالت نمیکشه.....!
......و دایی جان با یک دستی که گوجه فرنگی را گرفته و بطرف جلو دراز کرده
مات و مبهوت وسط مغازه خشکش میزنه ! ( در ترکی میگیم: قوتوننان قورودی !
که ترجمه فارسی نداره ! )

  • ۹۳/۱۰/۰۳
  • حمیدرضا مظفری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی