جولفالی

  • ۱
  • ۰

« دانش آموزان دمکراسی خواه ! 
.................................................
پاییز سال 1347 بود ، تازه رفته بودیم کلاس هفتم ،
چند هفته از شروع سال تحصیلی میگذشت ولی ما
در دبیرستان پهلوی جلفا هنوز دبیر ادبیات نداشتیم
یکی از روزها در کلاس باز شد و مدیر مدرسه مان به
همراه یک آقایی جوان و خوش تیپ وارد شدند. آقای
مدیر ایشان را بعنوان دبیر ادبیاتمان معرفی کرد .چشممان
به صورت معلم جدید خیره مانده بود و از ادامه صحبتهای
مدیر چیزی نمیفهمیدیم. معلم جدیدکه آقای عظیمی نام
داشت یک دست کت و شلوار سرمه ای اعلا با پیراهن
سفید و کراوات خوش رنگ پوشیده بود و کفشهایش در
زیر نوری که از پنجره کلاس به داخل میتابید برق میزد.
بهرحال مدتی گذشت تا مدیر ما را با معلم جدیدمان تنها
گذاشت . آقای عظیمی در حالی که لبخند به لب داشت
چند بار طول و عرض کلاس را قدم زد و بعد بی مقدمه
پرسید : دوست دارید دموکراسی باهاتون رفتار کنم یا با
دیکتاتوری ؟ جیک کسی در نیامد راستش از لغتهایی که
به کار برد چیزی نفهمیدیم. معلم سئوال خودش را تکرار کرد
تا اینکه یکی جرات کرد بپرسد :آقا اینهایی که میگید یعنی چه؟
ما نمیفهیم که درباره چه چیز صحبت میکنید!
معلم تازه وارد شروع کرد به توضیح دادن دموکراسی و دیکتاتوری
ولی از همه بحث نیم ساعته اش همین یادمان ماند که :
در روش دموکراسی همه به همدیگر احترام میگذاریم ، وسط
حرف دیگری نمپریم وقتی میخواهیم کاری انجام دهیم (مثلا 
میخواهیم امتحان بگیریم) آنرا به رای میگذاریم یکنفر موافق ،
و یکنفر مخالف برگزاری امتحان صحبت میکند و بعد رای میگیریم
اگر موافقین بیشتر بودند امتحان برگزار میشود اما اگر اکثریت
مخالف امتحان بود منهم امتحان نمیگیریم. امّا در دیکتاتوری
این منم که تصمیم میگیرم ، مثلا همین الان کاغذ دربیاورید
امتحان داریم اگر کسی مخالفت کند چنان میزنمش که عکس
برگردان بشه بچسبه به دیوار....حالا دموکراسی میخواهید یا
دیکتاتوری؟؟.......
با توضیحاتی که آقای عظیمی داد معلوم بود که همه کلاس 
عاشق دموکراسی شده اند و در جواب سئوال معلم همه باهم
داد زدیم « دموکککککررررااا سیسیسی » اما به نظرم رسید
که یک چیزی شبیه دیکتاتوری هم به گوشم خورد!! گویا معلم هم
مثل من این صدا را شنیده بود چون سوالش را تکرار کرد "
دموکراسی یا دیکتاتوری ؟ این بار در بین فریاد دموکراسی
همه به وضوح مشاهده کردند که صدای نازک دیکتاتوری از
دهان یکی از بچه ها به نام «دفتری» بیرون آمد. دفتری دانش آموز
ساکت و لاغر و سر به زیر و کم حرف کلاس طرفدار دیکتاتوری بود!
معلم جدید در سکوت بچه ها چند بار دیگر طول و عرض کلاس را طی 
کرد صدای قیژقیژ کفشهایش تنها صدای کلاس بود و وقتی بار آخر
از کنار « دفتری » میگذشت چنان سیلی محکمی توی گوش
دفتری زد که دفتری و صندلیش و همه کتاب و دفترهایش پرت
شدند وسط کلاس .در حالیکه همه از ترس داشتند میرفتند زیر
میز و نیمکتهایشان ،صدای گریه و زاری دفتری برخاست : آقا
غلط کردم آقا ...خوردم آقا ببخشید آقا دموکراسی ، آقا غلط کردم
.......به این ترتیب با موفقیت تنها موافق دیکتاتوری هم به
جمع « دانش آموزان دموکراسی خواه » پیوست !!! و..

  • ۹۳/۰۸/۲۲
  • حمیدرضا مظفری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی