جولفالی

  • ۱
  • ۰

« هچ بولمزدیق داغدی داشدی آشاردیق
الّه نه قمسیز قمسیز یاشاردیق »
....................................................
هیچ مهّم نبود که کوه یا سنگ یا هر مانعی باشد
از روی همه شان میپریدیم و میگذشتیم
خداوند شاهد است که بدون غم و غصه چه زندگیی میکردیم..!!
.................................................
صحنه اوّل : طبقه دوم ساختمان شماره 6 فنی ، پاییز سال 55
کلاس زبان انگلیسی سال اول ریاضی در اینجا تشکیل شده است
ما سال سه ای هستیم اما بعضی ازبچه ها واحد زبان مانده شان
را با سال اولیها برداشته اند استاد یک انگلیسی است و بسیار
سخت گیر ، دوستانمان که به روال سابق هفته های اول را کلاس
نرفته اند هر کدام چند غیبت گرفته اند و واحدشان در حال حذف 
است چند نفر از دوستان پشت در کلاس هستند تا با اشاره 
داخلیها وارد کلاس شوند و به بهانه نوشتن اسمشان در دفتر 
حضور غیاب دور استاد حلقه بزنند و در فرصت مناسب دفتررا از
استاد بقاپند !
صحنه دوّم :علامت از داخل کلاس رسید در زده میشود و دوستان 
یک به یک داخل کلاس میشوند اوّلی سلمان است .
(سلمان حسن دخت، پیرمرد 60 ساله ای که اکنون در شمال
زندگی میکند..انشاءاله سلامت باشد ) سلمان سلام میدهد و
میرود در ردیف آخر مینشیند. نفر بعدی رحیم است ( رحیم آقا
اکنون دبیر ریاضی بازنشسته ای است در تبریز ) از کنار استاد
که یک مرد انگلیسی خوش قیافه ایست و به میز تکیه داده و 
دفتر حضور و غیاب را در دست دارد میگذرد رو به سوی انتهای 
کلاس . نفر پشت سری ، عبدالرضا سیف الدینی است ( دبیر
ریاضی است در کرمان ، اکنون 58 سال دارد و یکی دو سال از 
بقیه کوچکتر است این کرمانی پر شر و شور و نترس )، عبدالرضا
وقتی به کنار استاد میرسد نمیتواند جلوی خودش را بگیرد دفتر را
میقاپد برمیگردد که در رود پایش به نیمکت گیر میکند و وسط 
کلاس ولو میشود ولی دفتر را ول نمیکنداستاد هنوز نفهمیده
چه خبر است که همه بچه ها در کنار زمین چمن کنار ساختمان
11 در بغل همندو فقط از سلمان خبری نیست. غیبت همه بچه ها
« نابود » میشود. چون بچه های کلاس سال اوّلی هستند و
تازه وارد و استاد هم انگلیسی و غریبه به جوّ ،کسی لو نمیرود
فقط کمی سلمان سین جیم میشود ولی برایش مشکلی پیش
نمیاید به خیر و خوشی....
صحنه سوم : چند هفته بعد عبدالرضا خان سر کلاس همین استاد
در سال دوم ریاضی همین عمل را به تنهایی تکرار میکند. این بار
استاد با تجربه تر است از آلبوم عکسی که مسئول آموزش
میاورد عکس او شناسایی میشود هم دو واحدش را صفر میدهند
هم دو هفته اخراج تنبیهی میشود از دانشگاه با توبیخ کتبی
و درج در پرونده.
....................................................................................
وقتی این خاطره را به یاد می آورم زمانها را به هم قاطی میکنم
عبدالرضای پیر مرد را میبینم با ریش و موی جو گندمی که به 
سفیدی میزند با چند پیر مرد دیگر که قدّ هایی کمی خمیده و
محاسنی سفید و قیافه هایی خسته و زیر چشمانی چروک
خورده که هنوز برق شیطنت در چشمانشان میدرخشد و 
در میان بهت چند ده نفر جوانهای 18 ، 19 ساله دفتر استاد
را از دستش قاپیده و با خنده و شادی ، در حالیکه به سختی
و زحمت میدوند از دانشکده فنی دانشگاه تبریز خارج میشوند
......خداوند همه شان را به سلامت دارد

  • ۹۳/۰۸/۲۲
  • حمیدرضا مظفری

نظرات (۱۴)

  • محمدرضا بقایی (دوست فیسبوکی)
  • وای من عاشق این خاطراتم

    حتی تعدادی از دوستانم میگویند تورو چه به ریاضی و امار  برو تاریخ بخون

  • محمدرضا بقایی (دوست فیسبوکی)
  • ایا با دکتر مهتدیفر عکسی دارید؟
    نفرات این تصویر اگر امکان ندارد اسمشان را بگویید . با تشکر
    سلام می کنم به معلم ریاضی عزیزمان استاد عبدالرضا سیف الدینی که در علم ریاضیات دومی ندارد.
    پاسخ:
    آقا امین گرامی ، بسیار خوشحالم که از دوست عزیزم جناب سیف الدینی و از سلامتی ایشان منو مطلع کرذید. از آشنایی با خود شما هم خوشحالم
    اگر امکان داشته باشد سلام مرا به ایشان برسانید. شماره تلفن مدرسه تان را بنویسید با آقای سیف الدینی تماس بگیرم

    سلام من یکی از دانش آموزان آقای سیف الدینی هستم ایشان معلم ریاضی است الان ما در دبیرستان علامه حلی هستیم زرند
  • ییییییییییی
  • سلام. ایشون بهترین معلمیه که تا حالا دیدم. بسیار با وقار و با هوشی سرشار واقعا عالیه
  • سید علی هاشمی
  • سلام من ک خیلی واسم عجیب و جالب بود.اقای سیف الدینی الان دو ساله که معلم ماست.واقعا کارش درسته.تو ریاضی و هندسه تو کرمان تکه مخیه واسه خودش.انشاالله همیشه سالم و پر شور و نشاد باشن
  • محمد جواد ضیاالدینی
  • این شخس نابغه است آقای سیف الدینی طلا است ؛؛از نظر علم اندازه دکترای ریاضی می داند . اگر کار بورسش انجام می شوداحتمال زیاد  یکی از دانشمندان ایران می شود من دانش آموز یازدهم ریاضی مدرسه نمونه استاد جعفری زرند هستم که این آقا مهلم هندسه ما است 
  • محمد جواد ضیاالدینی
  • این شخس نابغه است آقای سیف الدینی طلا است ؛؛از نظر علم اندازه دکترای ریاضی می داند . اگر کار بورسش انجام می شوداحتمال زیاد  یکی از دانشمندان ایران می شود من دانش آموز یازدهم ریاضی مدرسه نمونه استاد جعفری زرند هستم که این آقا مهلم هندسه ما است 
  • شیرین سیف الدینی
  • سلام  چه جالب . قربون بابام بشم من دختر عبدالرضا خان سیف الدینی هستم. ایشان یک بابای مهربان فوق‌العاده هستن

  • محمد یاسین علیراده
  • خیلی جالبه که این خاطره رو دارم سر کلاس اقای سیف الدینی میخونم

    ۱۴۰۱/۰۸/۲۴

    ۸:۴۸ دقیقه

    حیف که چشمان خیلی ضعیفی دارند وگرنه الان نخبه و دانشمند بودن (مشکل از جوانی و دوستی با افراد نادان هست که باعث شد ایشون اینقدر بزنن که الان نبینند)  منم شاگردشون هستم تو مدرسه علامه حلی 

  • طاها علیزاده
  • آقای سیف الدینی بهترین و باهوش ترین فردی هستن که دیدم👌🏻

    و بهترین معلمی هستن که فرصت های زیادی به من به عنوان دانش آموزشون دادن👑🌹

    همیشه براتون آرزوی سلامتی و توانمندی دارم

    به معنای واقعی کلمه ، ایشون نابغه اند !

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی