جولفالی

  • ۰
  • ۰

ﺣﻴﺪﺭﺑﺎﺑﺎ ، ﮐﻨﺪﻳﻦ ﮔﻮْﻧﻰ ﺑﺎﺗﺎﻧﺪﺍ
ﺍﻭﺷﺎﻗﻼﺭﻭﻥ ﺷﺎﻣﻴﻦ ﯾﺌﯿﯿﺐ ، ﻳﺎﺗﺎﻧﺪﺍ
ﺁﻯ ﺑﻮﻟﻮﺗﺪﺍﻥ ﭼﯿﺨﯿﺐ ، ﻗﺎﺵ -ﮔﺆﺯ ﺁﺗﺎﻧﺪﺍ
ﺑﻴﺰﺩﻥ ﺩﻩ ﺑﻴﺮ ﺳﻦ ﺍﻭْﻧﻼﺭﺍ ﻗﺼّﻪ ﺩﻩ
ﻗﺼّﻪ ﻣﻴﺰﺩﻩ ﭼﻮﺧﻠﻰ ﻏﻢ ﻭ ﻏﺼّﻪ ﺩﻩ ...
...................................................
(وقتی آفتاب ده غروب میکند و کودکانت شام خورده
و آماده خواب میشوند. آن زمان که ماه درخشان از
پشت ابر سرک میکشد و ابرو کج میکند و چشمک میزند:
برای کودکانت قصه ای از کودکیهای ما بگو...و درآن قصه هزاران درد و غم و غصه بگو) . شهریار این خواسته را خطاب به کوه حیدربابا بیان میکند و ما به تاسی از او
همین را از دانشگاه تبریز میخواهیم ......

  • ۹۳/۰۷/۰۹
  • حمیدرضا مظفری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی